شبی باز دلم هوای تو گرفت و به دل افتادفاطمیون

 که با رخصت حیدر

زنم دم ز تو یا حضرت مادر

خیالی ز تو بر سینه‌ی تفدیده کشیدم

و از هر چه به جز توست بریدم

دلم عرش نشین شد، تمام همه‌ی آنچه بلد بوده‌ام این شد

* * *

تو زهرائی و حق سوره‌ی کوثر، فرستاده برایت

نه کوثر، که فرود آمده قرآن، به تعریف تو و مدح و ثنایت

و فرموده پیمبر به تو جانم به فدایت

 علی خلق شده تا بشود یار برایت

بوَد روح الامین خادم و دربان سرایت

توئی آنکه بوَد حضرت مریم یکی از قابله‌هایت

توئی آنکه بود سرمه‌ی حوا، غبار کف پایت

توئی آنکه به او ناز کند ذات خداوند

به تسبیح و دعا چونکه بلند است صدایت
* * *

تو زهرائی و از هر چه بدی هست به دوری

تو زهرائی و یک پارچه نوری

تو معنای شعوری

تو انسان... !؟ نه، ملک?...!؟ نه

 تو انسیه‌ی حوری

تو همپای علی هستی و بر درد دلش  سنگ صبوری

* * *

تو زهرائی و عالم همه سودازده‌ی لحظه‌ی لبخند تو هستند

به مدح تو همین بس که امامان همه فرزند تو هستند

* * *

تو زهرائی و عالم همه در تاب و تب توست

سخنهای خدا چشمه‌ی جاری ز لب توست

و هر حرف قشنگی که خدا خلق نموده لقب توست

علی شیفته‌ی عشق و وفا و ادب توست

 کرم عادت هر صبح و شب توست

 تو زهرائی و افلاک به زیر وجب توست

دل هر که خدائی‌ست در عالم به خدا در طلب توست

 تو زهرائی و از سبزترین قوم و قبیله نسب توست

مریضیم و گرفتار غم عشق

دوای دل غمدیده ما در مطب توست

* * *

توئی آنکه دگر مادر گیتی

 شبیه تو نزاده

توئی آنکه خدا فاطمه‌ات نام نهاده

خداوند کلید همه عالم، به دستان تو داده

و از اشک تو در ساغر خود ریخته باده

توئی فاطمه‌ی عرش نشینی که بٌوَد

زندگیت مظهر یک زندگی ساده ساده

* * *

تو زهرائی و نامت به روی خاتم دل نقش نگین است

و عالم همه در سایه‌ی آن چادر تو سایه نشین است

که هر رشته آن چادر تو حبل متین است

و دامان تو مهدِ همه خوبان زمین است

حسین و حسن و زینب و کلثوم

 مگر ماحصل خوردن شیر تو جز این است؟!

که فرزند تو ارباب سماوات و زمین اسن

تو در اوجی و دستور خداوند چنین است

فدای تو وجودم که همه هستی‌ام این است...

* * *

تو زهرائی و از وصف تو عاجز شده الفاظ و معانی

و اندازه‌ی این نیست زبانی

که از مدح تو شرحی دهد و حرف و بیانی

و این کار بشر نیست

خدا هر چه که فرموده همانی

منم تشنه و تو آب روانی

خدا داند و تو نیز بدانی

که در بند توأم فاطمه جان، گر که به خاکم بنشانی

و یا اینکه به خونم بکشانی

نه اندازه‌ی آنم که برنجم

نه تو آن کسی هستی که برانی...

* * *

توئی آنکه به عرش ملکوتی خدا قائمه هستی

امید همه هستی، به فردای قیامت

تو بانوی همه کاره‌ی این محکمه هستی

تو با حقی و حق با تو و دور از غم و هر واهمه هستی

خلاصه...

همه‌ی اینکه نوشتند توئی‌، اینهمه تو نیست! که فاطمه هستی....

* * *

تو زهرائی و محبوبه‌ی دربار خدائی

تو معنای وفائی

تو زهرا اقیانوس حیائی

توئی فاطمه و مرز میان تن خاکی و خدائی

دعا کن که بیاید پسرت تا که بگوید تو کجائی؟

* * *

تو زهرائی و چشمان همه بر کرم توست

دل شیعه‌ی تو غرق غم توست

عزادار تو و قد خم توست

سیه پوش جوانی تو و عمر کم توست

امید دل شیعه به ظهورٍ پسر توست

و همه آرزویش ساخت و ساز حرم توست...